-
از آنچه که گذشت و می گذره
سهشنبه 9 اسفند 1401 00:22
کلاسهای دانشگاه آرومتر از ترم پیش در حال برگزار شدنه البته که حراست تذکر برای سر کردن مقنعه ها به دختر ها داده. خودم حالم یکم بهتره و برام جالبه که بچه های ترم پیش میان سر کلاس برای مهمونی... بالاخره رفتم و کتاب تنکلوشا رو خریدم اینبار رفتم از ناشرش خرید کردم دفعه قبل از چند تا فروشگاه سوال کردم این کتابو دارند یا نه،...
-
به خودت اعتماد کن
دوشنبه 1 اسفند 1401 01:47
فقط اونجا که کسی که داره ازش تست می گیره میگه جواب تستت مخدوش و بسیار کمیابه. ازش می پرسه یعنی چی؟! مگه تست به ما نمی گه ما دقیقا باید چی کار کنیم و اون آدم جواب میده برای تو تست کار نمی کنه تو بااااااااااااااااااااااااااید به خودت اطمینان کنی... باید اطمینان می کرد اونم توی شرایطی که هیچ شناختی از توانمندی هاش نداشت...
-
از ونوسِ در شرف
شنبه 29 بهمن 1401 04:36
کم حوصلگی و عجولی و عصبی شدنم یک بخشیش مال پی ام اسه و یک بخشیشم مال تصمیمات جدیدمه البته خیلیم جدید نیست رسما برمیگرده به سال89 همون موقع که خیلی چیزها رو دور ریختم و تصمیم به رفتن داشتم... الف پیشنهادش خوب بود اما من باید به تشخیص خودم اعتماد کنم، توی عادی ترین شرایطم خواسته های من با الف و شین سازگار نیست پس وارد...
-
از روزای آخر بهمن1401
شنبه 29 بهمن 1401 02:05
گفت ما دیر دل میکنیم، گفتم نه همونطور که به من القا کرده بودی ترس از ارتفاع دارم و الان میدونم عاشق پروازم اینم القا شدست بهت... برای تغییر من ترجیح میدم آهسته اتفاق بیفته اما درست و پایدار... پ.ن1:نود جنوبی دقیقا روی ماه چارت من هست و این حال و هوای هادس زده ام هم مال همین پیونده. اینکه این چند روزم میرم توی گذشته و...
-
از فراموش کاری هام
چهارشنبه 26 بهمن 1401 19:27
برای خرید توی سبد گردانی باید نام کاربری و رمز یادم باشه که هر دوش یادم نیست. فقط برای فراموشی رمز ورود راهکار داره... بهش گفته بودم من تا حالا مرد به این خاله زنکی ندیده بودم، جواب داد که خاله مردک ها و خاله زنک ها از قبل بودند تو تازگیا چون اخلاقت تغییر کرده حجم و ابعاد رفتارهای خاله بازی ها رو میتونی ببینی... تغییر...
-
از مشغله های یک ذهن برفی در آخرین روزهای تعطیلاتش
دوشنبه 24 بهمن 1401 01:03
امروز دو تا چیز توی ذهنم مرور میشدند یکی اهنگ برف قره باغی و اون یکی فیلم مغول ... این روزا دارم سریال پنت هاووس رو می بینم و به طرز عجیبی با اینکه این فیلم هیچ مشخصه ای برای نمره ی بالا نداره من با تمام شخصیتهای شرور داستان همذات پنداری می کنم و این برای من عالیه چون دیگه با بخش معصوم و راهبه ی وجودم نه دنیا رو می...
-
از چیزهای تکرار شونده
یکشنبه 23 بهمن 1401 00:02
اتفاقی که بارها تکرار می شه و من ازش خوشم نمیاد، چالشی بی خودی و شایدم با خودی بینِ من و شینِ چشم عسلی، عادتش هست سر هر چیز کوچیکی داد بزنه و قشقرق راه بندازه، مهمون بیاد یا بخواد مهمونی بره دعوا راه میندازه، مسافرت میره یا از مسافرت برمیگرده بازم دعوا راه میندازه، وسیله جدید میخره دعوا راه میندازه و کلا منوالش همینه...
-
رویایِ روز/day dream
پنجشنبه 20 بهمن 1401 00:13
شبها کلی تصاویر جور واجور توی خواب می بینم اما وقتی بیدار میشم چیزی ازش یادم نیست.این سه هفته ی اخیرکل شبها تا صبح همینطور گذشته. ولی وقتی میخوام از جام بلند شم و روزمو آغاز کنم انگار هنوز توی فضای همون تصاویری هستم که دیدم اما ندیدمشون! خستگی جسمی و پراکندگی ذهنی هم که سر جای خوش کل روزمو پر می کنه...هنوز نمیدونم...
-
از تکرار اشتباهات تا دلیلی برای تاب آوری لحظه های سخت
چهارشنبه 19 بهمن 1401 02:20
تفکیک جنسیتی دانشگاه ها مثل اینکه از سالن سلف و کافی شاپ با کشیدن دیوار شروع شده...نمی دونم این ترم سر کلاس قراره با چه وضعیتی مواجهه شم... این وضعیت رو من توی دوره ریاست جمهوری احمدی/نژاد فکر می کنم سال1392-93 تجربه کردم، دو ترم کامل تفکیک جنسیتی بود و کلاسها جدا جدا زنونه مردونه بود ولی دووم نیاورد این قانون... من...
-
برای مغزهای پوسیده و عدد سنج
سهشنبه 18 بهمن 1401 01:47
اینقدر از آدمهایی که با اعداد آدمها رو می سنجد گذر کردم که هیچ حوصله ندارم در مورد حرفهای اون دو تا کارگردانِ تلویزیون ملی حتی عصبانی بشم، این آدما به عدد وزنت، عدد قدت، عدد شماره حسابت، عدد شماره موبایلت، عدد سایز اینجا و اونجات، عدد تعداد لطفهایی که بهت یا بهش کرده یا کردی ، عدد نمره های درسیت، عدد پلاک ماشینت و عدد...
-
از بخاری ماشین تا اجازه ی سرپرست و آشپزی تا ثبت برند
یکشنبه 16 بهمن 1401 01:55
من مسوولیت ماشینی رو تاحالا به عهده نگرفته بودم و به نظرم توی زمستون و روزهای سرد سوار شدن به ماشین گرم خیلی بدیهی بود، توی ماشین ز نشسته بودیم که گفتم بخاری چرا سرده گفت یکم طول می کشه تا گرم بشه و من تمام مسیر رفت و برگشت رو فقط به یک چیز فکر می کردم به بابا، که هر وقت قراره بریم جایی زودتر حاضر میشه و می ره توی...
-
از یک رور نسبتا آروم
شنبه 15 بهمن 1401 00:54
روز آرومی گذشت و جالبه که چند روزه سرعت نت بد نیست...من توی ذهنم کلی مطلب مرور کردم؛از نوع نگاهم به زندگی تا کارهایی که دلم میخواد انجام بدم. اینکه من توی دنیای سانتی مانتال بچگیم رویاهای خاص خودمو داشتم و الان هم فضای خاص خودمو دارم.ولی چیزی که این روزها به چشمم بیشتر از هر روز دیگه میاد اینه که من واقعا شادی و رفاه...
-
میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است
جمعه 14 بهمن 1401 02:00
"قرارگاه زیست عفیفانه" این اسم برای منی که رشتم و فعالیتم فرهنگیه ترسناکه بعد چطوری قراره این اسم بشه بِرَندِ رفتار فرهنگی؟ قرارگاه رو برای مقر نظامی به کار می برند نه مکان فرهنگی . بعدم زیست عفیفانه یک چیزی شبیه همون خانه های عفافه ؟؟؟؟؟!!! ... کم کم دارم فکر می کنم من توی مدرسه و جایی درس خوندم که فرهنگ...
-
در به در به دنبال سرپرست!!!!!!
پنجشنبه 13 بهمن 1401 00:36
کتاب هایی که سفارش داده بودم یکی " علم طبخ رساله آشپزی دوره ی قاجار " و " کارنامه خورش دستور غذاهای نادرمیرزا قاجار " هر دو رسیدند، هر دوشون از روی نسخه های خطی کتابخونه مجلس چاپ شدند و من خوشحالم که کتابهای خطی اینطوری داره به دست ما می رسه ...علم طبخ خیلی کتاب شسته رفته ای هست و دقیقا رسپی غذایی...
-
واقعا ما آدما به چی چی می نازیم؟
سهشنبه 11 بهمن 1401 01:04
خیلی اتفاقی دیدم داره فیلم The flowers of war رو یکی از شبکه ها میده ، لحظه های آخر فیلم بود و من رو برد به چندین سال قبل که دفعه ی اول این فیلم رو دیدم و یک لحظه گفتم چه راحت جای راهبه و فاحشه ها عوض میشه هیچ چیز به لحظه ای هم بند نیست بعد اون وقت اینقدر راحت برای هم نسخه می پیچیم... پ.ن:از بلاک کردن خوشم نمیاد ولی...
-
برای حسرت یک زندگی معمولی
دوشنبه 10 بهمن 1401 02:08
یک جوری آدم از شنیدن این حجم از اتفاقات سِر می شه که چهره ی آدمم بین خشم و اشک فیکس می مونه... آخه کمترین کار برای جمعیت مصیبت زده ی زلزله ی خوی این بود که از نیروهای نظامیتون استفاده می کردید که صف درست کنند تا مردم با خویشتن داری بیشتری بتونن مایحتاج اولیه رو دریافت کنند نه اینکه به اسم سرکوب بهشون بیشتر حس سرگشتگی...
-
از روزی کم تحرک
چهارشنبه 5 بهمن 1401 19:25
جایگزین قهوه رو با ترکیب قاوتِ خشخاش از برند شیر رضا کردم که وقتی با شیر داغ مخلوطش می کنم بو و طعمشو واقعا دوست دارم و انرژی خوبی ازش می گیرم اونقدر که دیروز تونستم بالاخره پله ها رو جاروبرقی بکشم... که البته وسط راه پله ها دیگه روشن نشد و مجبور شدم جاروی مامان رو استفاده کنم. اینایی که خوششون میاد هعی چت کنن چرا به...
-
ازاین روزهای به اصطلاح آزاد...
چهارشنبه 5 بهمن 1401 02:19
فیلم کورساژ Corsage رو دیدم، طراحی لباس شخصیت اصلی فیلم عالیه، ترکیب بندیش بینظیره ولی سرگردونی اون زن عجیبه برام خیییییییییییلی عجیب... در مورد گند کاریهای این چند روز از اون مراسم مثلا سرانِ زنانِ تاثیر گذار که سه تا مرد کلفت نشسته بودن بالای مجلس تا تجاوز به پسران توی تیم فوتبال مشهد که سعی میشه ندید گرفته بشه یا...
-
به باد بدید بره کلا
جمعه 30 دی 1401 06:13
ما که می دونستیم سوالهای کنکور لو می ره حالا شما نت منطقه ی ما رو پنجشنبه و جمعه صبح تا ظهر قطع کن! الان باید بگیم چی؟ سلام دماغ سوخته؟!.... سلام دروغگو؟!.... اون خواننده قدیمیه می خوند که چی صدا کنم تو روووووو؟ حالا بگو چی صدا کنیم تو روووووو؟!
-
لاف در غریبی،گوز در مسگرخانه
سهشنبه 27 دی 1401 16:31
قبل از امتحانات اعلام کردند دانشگاه ها غیر حضوریند، منم زنگ زدم به مسوول آموزش که با چه نرم افزاری قراره درس بدیم؟ خندید و گفت: "استاد جان تعطیلند غیر حضوری نیست. پشت بندش دیدم فراخوان دادند که زنان افغانستان رو از طریق فضای مجازی دانشگاه آزاد برای تحصیلات دانشگاهی پذیرش می کنند، آخه اول تکلیف نت رو روشن کن بعد...
-
از یک روز برفی و...
چهارشنبه 21 دی 1401 14:13
برف داره می یاد و حس خوبیه ولی در عین حال که دارم از خواب می میرم نمیدونم چرا بیدارم و نشستم پای لب تابم... گوشیم خیلی محترم و شیک افتاد توی پارچ آب و روشن نمیشه، مثلا داشتم به خودم می رسیدم و آب جوشیده ی خنک شده برای خودم گذاشته بودم کنار. گوشیِ خیلی ساده اما دو سیم کارته ی بابا رو قرض گرفتم، این گوشی حتی دوربینم...
-
از خنده و گریه ی مخلوط با هم
سهشنبه 20 دی 1401 03:29
مسیر دانشگاه تا میدون رو دیروز بعد از ژوژمان پیاده اومدم... شرایط خنده و گریه رو با هم داشت؛ موتور سوارها توی پیاده رو بودند مثلا یک جور می یومدند که تجمع نباشه! حرکتهاشون اونقدر تعلیم ندیده و شلخه و بی بند و بار بود که والا هیچ حس ترس نداشتند بلکه میشد قشنگ ایستاد و بهشون خندید من ولی نخدیدم فقط داشتم به این فکر می...
-
از ماله ای که نمی کِشم...اصلا از ما معمولیا....
شنبه 17 دی 1401 01:44
پیشنهاد دهن پر کن و خوبیه اما توی شرایط افتضاح... فعلا جواب ندادم... این روزها هیچ کاری در جهت پیشبرد اهداف کارهایی که به نفع مردم نباشه انجام نمیدم.. بدترین چیز پیشنهاد توی این شرایطه و از همه بدتر اینکه من یک زنم مثلا قراره ثابت بشه دارن از زنها برای مدیریت استفاده می کنند؟! چرا وقتی شرایط عادی بود و منم طالب این...
-
از آنچه که هست...
جمعه 16 دی 1401 01:52
وقتی کمتر اینجا می نویسم یعنی آرامش درونی بیشتری پیدا کردم و گرنه که من نه اهل خاطره بازی و ثبت اتفاقاتم که البته میدونم برای خیلی ها این کار مهمه و لذت بخشه و نه اهل کلا فضای مجازیم ... ولی اتفاق خوب اینجا نوشتن و فضایی که این چند وقت برام توی زندگی شخصیم ایجاد شد مرور کلیات زندگیم بود. اینکه متوجه بشم من دقیقا...
-
مثلا داره یادم می ره
پنجشنبه 15 دی 1401 00:25
محلول حمام پاهام رو امشب بالاخره درست کردم و الان که پاهام رو تا مچ توی ترکیبش به همراه آب با دمای نیمگرمش گذاشتم حس بهتری دارم، کم کم داره بهتر میشه حالم از وِر زدنِ اون مردک بیشعور که عبارت حجاب نصفه نیمه رو به کار برده، کم کم دارم فاصله می گیرم از لحظه ای که دانشجوهای ترم پیشمو با صورتهای باد کرده پشت در کلاسم دیدم...
-
از ای کاش برای حسِ متعلق نبودن به ...
چهارشنبه 14 دی 1401 23:02
از وقتی شنیدم رونالدو رفته عربستان برای انجام کار و حرفه ی شخصیش یک حس عجیبی دارم، اینکه چه خوب میشه که سرزمین مادریت کشوری باشه که راحت بتونی هر جا که می خوای بری بدون موضع و جهت گیری با غرض یا بی غرض... حس تعلق چیز عجیبه یک وقتهایی می گم کاش میشد حس بی تعلق بودن رو حتی برای بیست و چهار ساعت تجربه می کردم...
-
از آسمون امشب و دخترک سر به هوا
سهشنبه 13 دی 1401 23:42
امشب ماهی که در حال کامل شدنه نزدیک مارس یا همون سیاره بهرام هست. برام جالب بود که با این هوای الوده توی این شهر میشه همنشینی شون رو دید. یک وقتهایی فکر می کنم آسمون چقدر بیشتر از زمین من رو جذب کرده و شاید علاوه بر مطالعات متفرفه ام از مسایل نجوم برم سراغ مطالعه ی آکادمیک اخترشناسی که هیچ کار عجیبی هم نیست اغلب...
-
از روح و جسمی که نمیشه جداشون کرد
سهشنبه 13 دی 1401 16:34
کتابی* که دارم میخونم در مورد فیزیک نیوتن و فیزیک کوآنتومه و اینکه فیزیک نیوتن و تفکر دکارتی باعث میشه جزیی نگری یی به وجود بیاد که حتی انسان رو شبیه یک ماشین ببینن به خصوص در مورد بیماری ها. اینکه فقط یک عضو بررسی بشه برای رفع بیماری و به کل فضای روح و جسم از هم جدا بشه و چیزی که در طب کهن با اسم طب کُل نِگَر مطرح...
-
از پرخوری های شبونه ام
دوشنبه 12 دی 1401 00:55
همینطوری که دارم دارچین می ریزم روی بشقابِ ماکارونیم مامان میگه:" دارچین ریختم توش". میگم آخه ساعت ۱۱:۳۰ شبه و من الان نباید چیزی بخورم بزار دارچین بریزم حداقل خودمو قانع کنم که ضررش کمتره با همون چشمای عسلیش سرشو تکون میده و میگه :" دویوووونه، هیچیت نمیشه خوب شدی دیگه". ولی واقعیت اینه که ماکارونی...
-
برای بی خیال....
یکشنبه 11 دی 1401 19:50
امروز به خاطر الودگی هوا کلاسها تعطیل بود دیدم اگر بخوام فکر کنم با وضعیت موجود هیچ حالم خوب نمیشه، اسپیکرا مو بردم طبقه ی پایین و شروع کردم ت.ت.ل.و با هایده گوش دادن و فرنیِ بادومِ زعفرونی و حلوای سیب درست کردم.حلوای سیبو دوست دارم چون اصلا آرد نداره و فرنی بادوم هم با شیرِ بادوم درست میشه و شیر گاو نداره که معدمو...