تمام هفته ای که گذشت رو فقط استراحت کردم، پام بهتره، سرفه و ابریزش بینیمم بهتره، بادکش سینوس و کف پام خیلی کمک کرد به بهتر شدنم... بارون فقط یک شب بارید و تماااام... با اتیش زدن سطل اشغالها و اینهمه گاز اشک اوری که استفاده می شه معلومه که هوا به چه روزی در میاد... چهارشنبه ی هفته ی پیش رفته بودم برای بادکش که موقع برگشت به خونه همه چیز شده بود مثل فیلمها که انگار جنگ شده و کلی نیروی نظامی در حال رفت و آمد بودند، نشسته بودم صندلی جلوی اتوبوس. به پل هوایی که رسیدیم کلی توی ترافیک موندیم.بیرون اتوبوس که هیجان و هیجان و هیجان بود...توی اتوبوس هم مردم همه مدل احساسات داشتند از ترس و خشم تا حس انتقام...حتی با یک خانم چادری کلی جر و بحث کردند و گفتند اگر ناراحتی برو پایین... من داشتم یخ می زدم و ملحفه هایی که برای بادکش برده بودم پیچیده بودم به خودم ؛آقای راننده می ترسید گاز اشک اور بزنند گفته بود پنجره ها رو ببندیم و کولر زده بود...حس خوبی از اینکه شهر مسکونی تا این حد نظامی بشه نداشتم. چند روز گذشته و هیچ دل و دماغ ندارم که حتی به این فکر کنم که چی دیدم... فردا کلاس دارم اونم دقیقا جایی که شلوغه،یک وقتایی خسته میشم از اینهمه سر و صدا و بی مزگی.
بالاخره داره بارون میباره و این برای من یعنی برکت. رنگ هوا عجیبه. زرد و قرمز با هم قاطی اند.
#بارون # هوای_پاکیزه
سرفه عطسه ابریزش بینی همه رو با هم دارم حالا ضعف عمومی و گیج بودنم رو به روی خودم نمیارم.دیروز مجبور شدم برم دکتر؛ می گه از هوای الوده پرهیز کن، گفتم دکتر میشه آخه؟ گفت نه!... قرار بود امروز توی این شهر بارون بیاد که هنوز نیومده، اون همه سطل آشغال اتیش زدن و گاز اشک آور به علاوه هوای کثیفِ شهر میشه وضعیت منی که تنفسِ راحت برام میشه آرزو، کلاسهای این هفته رو کنسل کردم، بلکه حالم بهتر بشه.
#بارون #آلرژی_تنفسی