شین و ح که رفته بودند من خواب بودم و در راهرو و حیاط رو قفل کرده بودند می خواستم برم بیرون که دیدم معلوم نیست کلیدامو کجا گذاشتم البته ماجرای گم و پیدا کردن کلیدای من یک اتفاق خیلی طبیعیه و همین الان یک ساعت قبل از کلاسام مجبور شدم زنگ بزنم که کلاسامو کنسل کنند،از دیشب سر درد و حالت تهوع خیلی ناجوری دارم اونقدر که مدام از خواب بیدار شدم بدتر از سر درد عرق سردی هست که از سر و سرشونه هام دارم و مجبور می شم یک ساعت یکبار لباسمو عوض کنم تا مبادا سرشونه هام درد بگیره که البته امروز درد سرشونه هم دارم، خوبیش اینه که شنبه وقت دکترمه و می رم برای ویزیت...
پ.ن۱: هیچ خودمو برای کارهایی که احیانا برنامه می ریزمو نمیتونم انجام بدم سرزنش نمی کنم، جونمو از سر راه که نیاوردم.
پ.ن۲: دلم فضای رومانتیک دو نفره می خواد، شاید بشینم و یک فیلم رومانتیک توی جام بین بالشتهام ببینم.
پ.ن: دارم به پیش طرح برای نقاشی فکر می کنم.