الویس پیریسلی رو گوش می کردم اما از زندگی شخصیش چیزی نمیدونستم، دو هفته پیش فیلم Elvie رو که مستندی از زندگیش هست دیدم، به خاطر شرایط کم درآمدی خانواده مجبور می شن برند و توی محله سیاه پوست های آمریکا زندگی کنند و این باعث میشه رقص و آوازش تاثیر زیادی از فرهنگ سیاه پوستها بگیره و خیلی هم برای مخاطب مردمیش جذاب بوده و همزمان با اولین فعالیتهاش بحث تبعیض نژادی هم مطرح بوده اونقدر که سبکش رو متهم می کنند به ترویج فرهنگ سیاه پوستها بین جوانان سفید پوست... چیزی که برای من مهم بود این بود که با اینکه حتی جنگ جهانی دوم شروع شده بوده و الویس می ره سربازی اما هدف شخصیشو گم نمی کنه... تهدید می شه مجبور می شه بره و بجنگه اما همچنان به ساز و آواز و رقص وفادار می مونه... این روزا من مدام به خودم می گفتم من وسط این کارزار چی کارم؟ و الان میدونم هر کاری که بخوام انجام بدم باید در راستای هدفم باشه و خودمو لا به لای اتفاقات گم نکنم.
پ.ن۱: امروز از ضعف و بی حال همه اش خوابیدم، سر دردم الان بهتره.
پ.ن۲: من این گوشه ی جهان نشستم و دارم خیلی چیزها رو تجربه می کنم و هر لحظه دلم میخواد روزهایی بیاد که ببینم سرزمین هایی که به نام میان رودان و بین االنهرین و حتی خاوریانه اینطور اسیر مسایل ایدئولوژی شده بتونه به شکوهی که درخور شان پیشینه ی تاریخیشه برسه.