ریمل سورمه ای

گه گاه نوشت های من

ریمل سورمه ای

گه گاه نوشت های من

۱۳

فردا باید برم سر کلاس، امروز سعی می کنم اتاق تهی رو خوب تمیز کنم چون تمام تابستون پنجرش باز بود و خاکی که روی وسایلش به خصوص کتابهای کتابخونه نشسته برای آلرژیم خطرناکه... اگر بتونم به پوست و صورتمم می رسم.نمیدونم فردا بچه ها می یان سر کلاس یا نه ولی در هر صورت من ترجیح میدم با حال و ظاهر خوب منو ببینن گناه نکردند که استاد ژولی پولی ملاقات کنند

۱۲

دارم سعی می کنم مثل یک آدم عادی باشم... اگر بشه، نشد هم نشده دیگه.

۱۱

انرژیم بی خودی تحلیل می ره از طبقه بالا شروع کردم به پاکسازی خوب شروع شد اما الان دیگه نا ندارم دارم خودمو قانع می کنم ادامه بدم و کم نیارم.اما هم توانم جسمیم کم میشه هم خوابم می گیره

۱۰

اخبارهای ضد و نقیض رو دیگه نمی خوام بشنوم..‌. قطعی نت و ف.ی.ل.ت.ر. بودن گوگل استور هم دیگه شاهکاره... رژیم ناشتایی خاکشیر با ترنجبینمو دو روزه شروع کردم، پام دردش خیلی کمتر شده اینطور پیش بره فکر کنم دیگه بتونم برم باشگاه و ورزش کنم.امروز می خوام راه پله ها رو جارو کنم. یک وقتایی میگم خوبه که همشون فرش شدن اما مواقعی که میخوام تمیزشون کنم لب و لوچم آویزون میشه... امروز که مرکوری مستقیم بشه شروع می کنم کارهای مقالمو انجام دادن و فرستادنش برای مجله.

۹

پرخوری عصبی دارم و امروز اصلا برام مهم نبود چقدر خوردم، هوا هم کلا داغونه، بلکه ی ذره بارون بیاد بشوره ببره این هوا رو... کلاس های ورودی جدیدام امروز تشکیل نشد اما وسط هفته دیگه شوخی بردار نیست و باید برم سر کلاس

۸

زنگ زدم به ح، گفتم فقط می خوام حالتو بپرسم... صداش خسته بود و کلی سر و صدا میومد گفت : "خدا کنه زودتر تموم بشه خسته ام"... منم دلم می خواد تموم بشه، خوب تموم بشه با کمترین هزینه اما بیشترین دستاورد

۷

کلمه ی آزاد و ازادی توی ذهن من داره یک جور دیگه بررسی و تعریف می شه... وقتی خودمو خوب بررسی می کنم می بینم من چقدر دلداده ی کشورمم، کتابم، مقاله هام و نوع نگرشم به مسایل همه داره می گه ایران برام عزیزه...سیاره مرکوری  روی ایستگاهه تا مستقیم بشه و فردا کامل از حرکت راجعه اش بیرون میاد و مسایل شفاف تر می شه و به نظرم  این حجم از گیجی که همه بهش دچار شدیم کمتر میشه، خودم امروز ترجیح دادم کار خاصی انجام ندم.‌‌ قطعی نت و اخبار وارونه هم کمتر میشه‌.

۶

صبحها دیر از خواب بیدار میشم خونه های قدیمی  رو دارن می کوبند که به جاش خونه نو بسازند و خاکی که از تخریبشون بلند می شه واقعا  بده و باعث تشدید آلرژی  تنفسیو پوستیم شده.... اختلال توی ارتباط با نت هممچنان هست این یکی دیگه افتضا تر از همه ست. به زد و خوردها هم نمی توتم فکر کنم اونقدر ذهنم اذیت می شه که به کل باید زندگی رو ببوسم و بزارم کنار

۵

وی.پی.ان ها که از کار افتادند... منم که عادت به نوشتن دارم نمی تونم توی صفحه ام بنویسم، دوباره اینجا می نویسم.... حال و روز جالبی نیست. اعلام شد از فردا کلاس ها حضوری برگذار میشه... به دور از شرایط فعلی برای برگذاری کلاس ها من با فضای مجازی خیلی راحت تر بودم،.. می خوام دلخوش باشم که روزای خوش رنگین کمونی تو راهه ولی یک طرف ذهنم اتفاقای تکراری رو یادش می افته که نه میشه مثل سابق، از یک طرف دیگه هم من کلا آدم امیدواریم پس همچنان امیدوار باقی می مونم


۴

از تیرماه ورزش نکردم و  ورزیدگی بدنم یکم کم شده، پرخوری هم می کنم اما اگر بخوام صادق باشم با خودم تازگیا همینی که هستمو خیلی دوست دارم، حتی اگر دو سه کیلو به وزنم اضافه شده باشه... اینبار اگر پام خوب بشه و بتونم برم باشگاه ورزش کنم فقط و فقط برای حال خوبشه نه دیگه تناسب و فرم اندامم ...