ریمل سورمه ای

گه گاه نوشت های من

ریمل سورمه ای

گه گاه نوشت های من

مثلا داره یادم می ره

محلول حمام پاهام رو امشب بالاخره درست کردم و الان که پاهام رو تا مچ توی ترکیبش به همراه آب با دمای نیمگرمش گذاشتم حس بهتری دارم، کم کم داره بهتر میشه حالم از وِر زدنِ اون مردک بیشعور که عبارت حجاب نصفه نیمه رو به کار برده، کم کم دارم فاصله می گیرم از لحظه ای که دانشجوهای ترم پیشمو با صورتهای باد کرده پشت در کلاسم دیدم که به خاطر شکلات پخش کردن لت و پار کرده بودنشون که زنگ زدم به چشمان سیاه گفتم چی شده که بچه هام به این روز افتادن که واقعیت رو حتی به نیروهای خودشون نگفته بودن که به دروغ گفته بودن سنگ پرت کردن سمت نیروها... کم کم داره یادم می ره... خوبه که یادم بره... مثلا میخوام یادم بره که هفته دیگه برای ژوژمان بچه ها دقیقا روزی باید برم کارهاشونو تحویل بگیرم که دل تو دلم نیست برای هر دو طرف..‌. .اینم میخوام یادت بره که اون مرتیکه ای که مثلا استاد دلسوز دانشجوها بود الان توی جشنواره فجر داور شده... اره فعلا باید یادم بره..‌.
پ.ن۱: باید به خودم قول بدم هفته ای دو بار برای پاهام وقت این حمام رو بزارم اما نمیدونم چرا توان و حسش رو ندارم.
پ.ن۲: امروز ورزش که کردم خیلی مراعات پامو نکردم و کمی گز گزش شروع شده.
پ.ن۳: من مدتهاست که دارم چیزی هایی رو می بینم که تصمیم نهایی رو بگیرم و اینو خودم خوب میدونم وقتی کتابی رو ببندیم دیگه بازش نمیکنم.