وقتی کمتر اینجا می نویسم یعنی آرامش درونی بیشتری پیدا کردم و گرنه که من نه اهل خاطره بازی و ثبت اتفاقاتم که البته میدونم برای خیلی ها این کار مهمه و لذت بخشه و نه اهل کلا فضای مجازیم ... ولی اتفاق خوب اینجا نوشتن و فضایی که این چند وقت برام توی زندگی شخصیم ایجاد شد مرور کلیات زندگیم بود. اینکه متوجه بشم من دقیقا میدونم چی میخوام و برای خواستم وقت و هزینه می زارم. اینکه متوجه شدم معمولا تصمیماتم درست بوده. اینکه چقدر خوب از ملاقات ادمهای مختلف ولو اونها که زخم های بی ربط به من زدند درس گرفتم... حتی نکته ی جالبش سیر مطالعاتیم بوده،اوایل فکر می کرد گرایش هایی که جذبم می کنه برای بیشتر دونستن چقدر بی ربطند اما الان که تکه های پازل رو کنار هم گذاشتم می بینم خیلی دقیق و مکمل موضوعاتم رو انتخاب کردم و چیزی که الان هستم خیلی دقیقه نهایت مطالعاتم شده ارتباط بهتر با خودم و دیگران...از جالب ترین بخش ها اینه که زندگی من دوره ای هست یعنی چند سال پر از صدا و هیاهو و توی اجتماع و چند سال بعد در سکوت و خلوت و تفکر و در نهایت نتیجه گیری و جهت گیری جدید پیش می ره. می تونم بگم خودم برای خودم خیلی سورپرایزم و این چند وقت که به سکوت و خلوت گذشته قراره پشت بندش تجربیات جدید برای تغییرات جدید بشه. از اینکه به خودم اجازه تغییر میدم راضی هستم.
پ.ن۱: از مامان و بابا باید تشکر ویژه کنم که با تمام مقرارت و شخصیتهای خط کشی شدشون پدیده ای مثل من رو به حال خودش گذاشتند.
پ.ن۲: دیشب مامان به نظرم با تعجب به خودش می گفت یعنی این دختر نه ماه توی شکم من بوده؟ چون داشت وسط حرفهای سنگین و مدل وصیتهای سنگین رنگین از من میشنید که دلم نمیخواد سنگ قبر داشته باشم و دوست دارم با اون چیزی که شبیه تور بازیافتی هست مثل جنین زیر درخت دفن بشم.
پ.ن۳: به پسرای نسل جدید نمره ی ۱۰۰ از ۱۰۰ میدم که اینقدر همراه دخترای همنسلشون هستند بلوغ روانی رو در ذهن دختر و پسرشون توی این نسل این ترم ، من حضوری سر کلاسم دیدم.
پ.ن۴: خط و نشون خودم با خودم یادم هست تا جایی می بخشم که خودم به سختی بیفتم.