من مسوولیت ماشینی رو تاحالا به عهده نگرفته بودم و به نظرم توی زمستون و روزهای سرد سوار شدن به ماشین گرم خیلی بدیهی بود، توی ماشین ز نشسته بودیم که گفتم بخاری چرا سرده گفت یکم طول می کشه تا گرم بشه و من تمام مسیر رفت و برگشت رو فقط به یک چیز فکر می کردم به بابا، که هر وقت قراره بریم جایی زودتر حاضر میشه و می ره توی حیاط، من گاهی پاک کردن شیشه ها شو دیده بودم اما الان متوجه شدم که توی زمستون ماشینو زودتر روشن می کنه که وقتی ماها توی ماشین میشینیم دما به گرمای مناسب رسیده باشه. این به ظاهر یک کار ساده ست اما برای من خیلی خیلی ارزشمنده، رسیدم خونه دیدم بابا داره تلویزیون می بینه، رفتم و نشستم پیشش و بهش گفتم که چقدر قدر دان کارشم که هیچ به رومونم نمی اورده؛ بیصدا لبخند عمیقی نشست رو لبش... بابا مثل خیلی از آدمهای دیگه میتونه ایرادهایی داشته باشه اما از بزرگترین حسنش برای من اینه که حرفِ قلبی رو خیلی خوب درک می کنه و متناسب با درکش تصمیماتشو می گیره؛ که البته از نظر مامان من یکیم لنگه ی بابام:-)...امروز متوجه شدم از وقتی که به خاطر پام نتونستم برم باشگاه و ورزش کنم و توی خونه خیلی ملایم گه گاه خودم تمرین می کنم، تمرکز ذهنم رفته روی آشپزی، توی این هشت سال گذشته من انرژی گرفتنم یا تخلیه ی خشمم رو با ورزش و هر وزنه ای که می زدم تنظیم می کردم ولی الان آشپزی و ترکیب طعم ها داره این کار رو برام انجام میده، یعنی بعد از آشپزی من به کل یک آدم آرووم و سرشار از امیدم...
پ.ن1:امروزترشی لبو و انار درست کردم توی دستور اصلیش لبوی پخته و انار و دارچین بود اما من چند تا دونه فلفل سیاه نکوبیده و چند تا برگ سوسن عنبر خشک و چند تا سیاه دونه هم اضافه کردم و البته کمی نبات و نمکم بهش زدم. چند روز بگذره ببینم طعمش چطور میشه. البته که رنگش بینظیر شده.
پ.ن2:الان دقیقا می خوام فحشی که این روزها تکه کلامم شده بگم؛ آخه لاشی به تو چه که من اسم برند شخصیمو میخوام با اسم خودم ثبت کنم، آآآآآل بیاد ببرتتون با این قانونِ انتخاب کردنِ اسم برند، الان مایکل کورس یا لوییس وویتون اسمِ بابا ننه ی شماها رو روی برندهاشون گذاشتند که جهانی شدن؟ بعدشم ثبت برند فقط مالکیت معنوی نیست بیشعورا، مالکیت مادی و معنوی با همه، الهی که قانون اساسیتونو مثل اون قرارداد پیامبر توی شعب ابیطالب موریانه بخوره راحت بشیم.... فحش دادم حالم بهتر شد.
پ.ن3:آره اصلاح کنید بگید منظورمون از گفتنِ اینکه برای خروج زنان از کشور نیاز به اجازه سرپرست هست یعنی اجازه همسر؛ به دختران مجرد کاری نداریم... در هر صورت گند کاریه. بعدشم مردای این مملکت خودشون شعور دارند و میدونند چطور باید با همسرشون در تعامل باشند، (من کاری به اون نرهای بیشعورِ علاف که مثل سگِ گله نشستند اجازه به اینو اون بدن که کدوم طرف برن و کدوم طرف نرن ندارم در مورد مرررررد، اونم مرد ایرانی نوشتم، البته که بعضی از زنها هم علاقمند به همین سگهای گله اند که نسل و نژاد و ژِنشون از این آب و خاک به دووووور).