ریمل سورمه ای

گه گاه نوشت های من

ریمل سورمه ای

گه گاه نوشت های من

از پرخوری های شبونه ام

همینطوری که دارم دارچین می ریزم روی بشقابِ ماکارونیم مامان میگه:" دارچین  ریختم توش". میگم آخه ساعت ۱۱:۳۰ شبه و من الان نباید چیزی بخورم بزار دارچین بریزم حداقل خودمو قانع کنم که ضررش کمتره با همون چشمای عسلیش سرشو تکون میده و میگه :" دویوووونه، هیچیت نمیشه خوب شدی دیگه". ولی واقعیت اینه که ماکارونی هایی که مامان می پزه منو اصلا اذیت نمی کنه و این برام خیلی عجیب و جذابه همون روش قدیمی دَم کردن و رب گوجه و فلفل دلمه ای زدن رو اجرا می کنه و باید بگم خیلی از ماکارونی های من خوشمزه تره... به هر حال دو بشقاب نوش جان کردم و به هیچ وجه نمیخوام به خودم شرم بدم اصلا هم خیلیم خوب کاری کردم... برای فردا لپه خیس کردم که شامی لپه درست کنم رسپی اش رو دوست دارم چون تخم مرغ توش نداره و ادویه ی طعم دهندش زیرست ولی خودم یکم کره به موادش اضافه می کنم که بعد از پخت خیلی خشک نشه... همونطور که رفتار و خواسته هام با مامان و بابا فرق داشته/داره ذایقه ام هم فرق داره  که خیلی دیر متوجهش شدم و خوبه که دارم برای خودم آشپزی می کنم.

پ.ن۱: آقای محترم مامور گاز من رو وسط زمین و اسمون بین خوابهام همچین ناکار کردی و زنگ زدی که تا همین الانم یادم نمیاد چه خوابی دیدم.

پ.ن۲: تازگیها جزییات مسایل یادم نمی مونه قبل ترها ولی مو به مو یادم می موند به نظرم باید کم کم رسپی های جدید رو توی دفتر مخصوص اشپزیی که "ز"برام خریده بنویسم.

پ.ن۳: امروز داشتم اون اشپزخونه ی دلخواهمو تصور می کردم.

پ.ن۴: روم نشد به پسرک بگم حوصله ی کتاب جدید رو ندارم و به جای کتاب خوندنی که تمام زندگیمو پر کرده بوده دارم زندگی می کنم شاید اگر کتاب اشپزی از ملل مختلف یا از کتابهای قدیمی آشپزی ایران رو بهم میداد بیشتر ذوق می کردم.

پ.ن۵: همچنان دلم نمیخواد برم سر کلاس چطور ترم دیگه رو میخوام سر کنم خودمم نمیدونم.

پ.ن۶: یک سس جدید برای شامیِ لپه ام باید ترکیب و درست کنم.