ریمل سورمه ای

گه گاه نوشت های من

ریمل سورمه ای

گه گاه نوشت های من

از خنده و گریه ی مخلوط با هم

مسیر دانشگاه تا میدون رو دیروز بعد از ژوژمان پیاده اومدم... شرایط خنده و گریه رو با هم داشت؛ موتور سوارها توی پیاده رو بودند مثلا یک جور می یومدند که تجمع نباشه!  حرکتهاشون اونقدر تعلیم ندیده و شلخه و بی بند و بار بود که والا هیچ حس ترس نداشتند بلکه میشد قشنگ ایستاد و بهشون خندید من ولی نخدیدم فقط داشتم به این فکر می کردم چه درد ناجوریه که خودی خودی رو بزنه... جلوتر از من  یک دختر قد بلند که موهاشو با کیلیپس  استخونی رنگ بسته بود راه می رفت، گروه موتور سوارها که اومدند همینطوری داشتند رد میشند اما یکی از اونا خیلی اتفاقی روی صورت دختر جلویی زوم کرد و یک لحظه بهت زده شد و توی همون لحظه کوتاه خودشو جمع و جور کرد و سریع رفت؛ حس و صورتش از یادم نمیره شبیه کسی بود که انگار یکی از نزدیکانش رو توی جماعتی که قراره بترسونه دیده باشه....قبلش توی دفتر نشسته بودم تا برگه هام اماده بشه و بیام خونه بدتر از اون موتور سوارها یک خانم بود که کلی از خودش تعریف کرد و گفت این کار رو می کنه و اون کار رو می کنه و هیچ وقتشو تلف نمی کنه زودم از من پرسید مشغول چه کاری ام منم گفتم هیچی یک وقتایی میشینم خیره می شم به دیوار رو به روم  که یکهو ساکت شد... خیلی اتفاقی دو تا از بچه ها که کارهاشونو ندیده بودم منو بیرون از دفتر صدا کردند و تا امضا حضورشونو بزنند شروع کردند از استاد یکی از درساشون گله کردن که درس نداده و الانم گفته می ندازمتون...منم که کلا اسم ها رو بلد نیستم یعنی کلا کاری به کسی ندارم که بدونم کی به کیه گفتم من نمره ی خوب بهتون میدم جبران کنه بشوره ببره، که یکهو همین خانمه توی دفتر سرشو بیرون اورد و بچه ها گفتند همینی که گفتیم اینه استاد! و من تازه متوجه فعالیتهای فرا انسانی اولیا مخدره شدم! بیخود نگفتن میمون هر چی زشت تر اداش بیشتر...

پ.ن۱: سفارش کتاب آشپزی دوره قاجار و صفویه رو دادم.

پ.ن۲:ت چشم درشت و ش چشم عسلی مریض شدند و امیدوارم زودتر خوب بشن.گرچه که سر و صدا دارند و وقتمو می گیرند اما مریضیشون هیچ خوب نیست.

پ.ن۳: بعد از ملاقات اون خانم توی دفتر انرژی بیخودش باید یادم بره ولی خوبیش این بود که منو متوجه خودم کرد که اونی که از وقتش درست استفاده می کنه خودمم.حتی زمانهایی که هیچ کاری نمی کنم هم همونو درست و کامل انجام میدم وگرنه که زخم و زیلی کردن خودت و بقیه که کاری نداره.

پ.ن۴: ناراحت شده بود که بهش گفته ج.ن.د.ه، در جوابش گفتم ببین من اوایل فکر می کردم این کلمه یک فحش محسوب میشه اما الان باورم این شده که ج.ن.د.ه بودن توانمندی بزرگیه که من یکی در برابر توانمندیهاشون تعظیم می کنم و از دایره ی لغات حرفهای رکیک برای من بیرون اومده مثلا همین که یکی از آپشنهاش اینه که لازمه هعی به خودت عطر و اسپری و بادی اسپلش بزنی در حالی که من به خاطر آلرژیم همچین غلطی رو نمیتونم بکنم، خندید و کلا فضاش عوض شد...