کلاسهای دانشگاه آرومتر از ترم پیش در حال برگزار شدنه البته که حراست تذکر برای سر کردن مقنعه ها به دختر ها داده. خودم حالم یکم بهتره و برام جالبه که بچه های ترم پیش میان سر کلاس برای مهمونی... بالاخره رفتم و کتاب تنکلوشا رو خریدم اینبار رفتم از ناشرش خرید کردم دفعه قبل از چند تا فروشگاه سوال کردم این کتابو دارند یا نه، یک جوری نگام کردند انگار که فحش دادم بهشون خوب اسم کتاب یک جوریه و ذهن شما خرابه به من چه؟!...بابا خواب باباش رو دیده بود؛ تو خودش بود، کف پاهاشو با روغن سیاه دونه ماساژ دادم،نمیدونم این مدل خوابها چه خصلت عجیبی دارند که روح سخت به جسم برمی گرده و با محیط خیلی سخت ارتباط می گیره،خودم که وقتی خواب یک جهان دیگه به جز جهانی که الان توش زندگی می کنم رو می بینم کلا انرژی حیاتم رو از دست میدم و مجبورم چند هفته استراحت کنم تا بتونم کمی سرپا شم... .
پ.ن۱:منی بولیشن ها رو خودم شروع کردم.
پ.ن۲: هنوز باورم نمیشه با این حال و هوای خودم و التهاب بازار گوشی خریدم.
پ.ن۳: ظرف بزرگ بلور رو که شعله زرد رو داغ داغ ریختم توش و یکهو از سه جا ترک برداشت و شکست هنوز یادمه...