ریمل سورمه ای

گه گاه نوشت های من

ریمل سورمه ای

گه گاه نوشت های من

از مشغله های یک ذهن برفی در آخرین روزهای تعطیلاتش

امروز دو تا چیز توی ذهنم مرور میشدند یکی اهنگ برف قره باغی و اون یکی فیلم مغول... این روزا دارم سریال پنت هاووس رو می بینم و به طرز عجیبی با اینکه این فیلم هیچ مشخصه ای برای نمره ی بالا نداره من با تمام شخصیتهای شرور داستان همذات پنداری می کنم و این برای من عالیه چون دیگه با بخش معصوم و راهبه ی وجودم نه دنیا رو می بینم و نه تصمیم می گیرم بخش جنگجو و فاحشه ی وجودمم به رسمیت شناختم و بزرگترین حسن اینه که توی قلمرو روان و زندگی من جایی برای ادمهای خرابکاری که مسوولیت خرابکاریشونو به عهده نمیگیرن نیست...و یک نکته ی خوب در مورد خودم اینه که من هیچ حس قربانی شدن ندارم مرور که می کنم می بینم کلی بالا و پایین شدم خسته شدم گریه کردم اما هیچ جا نزدم و ادامه دادم و هنوز نمیدونم این امید و انرژی درونیِ من چطور مدام احیا می شه هر چی که هست من از این بخش وجودیم لذت می برم