ریمل سورمه ای

گه گاه نوشت های من

ریمل سورمه ای

گه گاه نوشت های من

۷

کلمه ی آزاد و ازادی توی ذهن من داره یک جور دیگه بررسی و تعریف می شه... وقتی خودمو خوب بررسی می کنم می بینم من چقدر دلداده ی کشورمم، کتابم، مقاله هام و نوع نگرشم به مسایل همه داره می گه ایران برام عزیزه...سیاره مرکوری  روی ایستگاهه تا مستقیم بشه و فردا کامل از حرکت راجعه اش بیرون میاد و مسایل شفاف تر می شه و به نظرم  این حجم از گیجی که همه بهش دچار شدیم کمتر میشه، خودم امروز ترجیح دادم کار خاصی انجام ندم.‌‌ قطعی نت و اخبار وارونه هم کمتر میشه‌.

۶

صبحها دیر از خواب بیدار میشم خونه های قدیمی  رو دارن می کوبند که به جاش خونه نو بسازند و خاکی که از تخریبشون بلند می شه واقعا  بده و باعث تشدید آلرژی  تنفسیو پوستیم شده.... اختلال توی ارتباط با نت هممچنان هست این یکی دیگه افتضا تر از همه ست. به زد و خوردها هم نمی توتم فکر کنم اونقدر ذهنم اذیت می شه که به کل باید زندگی رو ببوسم و بزارم کنار

۵

وی.پی.ان ها که از کار افتادند... منم که عادت به نوشتن دارم نمی تونم توی صفحه ام بنویسم، دوباره اینجا می نویسم.... حال و روز جالبی نیست. اعلام شد از فردا کلاس ها حضوری برگذار میشه... به دور از شرایط فعلی برای برگذاری کلاس ها من با فضای مجازی خیلی راحت تر بودم،.. می خوام دلخوش باشم که روزای خوش رنگین کمونی تو راهه ولی یک طرف ذهنم اتفاقای تکراری رو یادش می افته که نه میشه مثل سابق، از یک طرف دیگه هم من کلا آدم امیدواریم پس همچنان امیدوار باقی می مونم


۴

از تیرماه ورزش نکردم و  ورزیدگی بدنم یکم کم شده، پرخوری هم می کنم اما اگر بخوام صادق باشم با خودم تازگیا همینی که هستمو خیلی دوست دارم، حتی اگر دو سه کیلو به وزنم اضافه شده باشه... اینبار اگر پام خوب بشه و بتونم برم باشگاه ورزش کنم فقط و فقط برای حال خوبشه نه دیگه تناسب و فرم اندامم ...

۳

دلم کیک شکلاتی تازه ی نرم می خواد که بشینم توی یک کافی شاپ و از پنجره بیرونو نگاه کنم بعدشم پیاده روی کنم اما هم شرایط فعلی شهر خوب نیست و هم پام درد می کنه و هم قراره برم آزمایش خون بدم و طبیعیه که باید مراعات کنم... بی خوابیهام شروع شده همینطور دیر از خواب بیدار شدنهام تمرکز زیادی برای مطالعه ندارم.‌هعی میخوام نوشتن کتاب رو شروع کنم کلی منبع دست اول خریدم و گذاشتم جلو روم اما در حد نوک از هر کدوم اونم به اندازه یک صفحه یا یک پاراگراف دارم می خونم ازشون... سعی می کنم خوردن کربوهیدراتو کم کنم ولی اصلا مگه زندگی بدون خوردنشون معنا هم داره 

۲

از اون موقعه های بی خوابیمه که میل به خودرنم پیدا می کنم... اونم نصف شب، هر دوتاش خوب نیست چه بی خوابیه چه میل به پُر خوریه

۱

 حالم امروز بهتره.. بعد از مدت ها دارم وبلاگ می نویسم... کجا بنویسم خیلی مهم نیست، فقط لازمه بنویسم... چند تا کار عقب مونده دارم که توی برنامه امه تا انجامشون بدم... خیالم از بابت دندونم راحت شد اما پام هنوز درد می کنه و اجازه ورزش کردن بهم نمی ده... وقت دکترم نزدیکه و می رم برای ویزیت... کلاس ها این هفته تعطیل بود و تماس گرفتند و گفتند برای هفته آینده تشریف بیارید؛ من اما هنوز آمادگی شروع رو به عنوان لیدر کلاس ها ندارم